پریسا صفاریان
خانم "پریسا صفاریان" شاعر، ترانهسرا، منتقد و مدرس ترانهی ایرانی، زادهی سال ۱۳۶۹ خورشیدی، از سن ۱۸ سالگی به صورت حرفهای شروع به ترانهسرایی کرد.
ایشان در کنار ترانهسرایی، موفق به تألیف یک مجموعه شعر کلاسیک نیز شده است. این مجموعه با نام «پس لرزههای رفتنت» در سال ۱۳۹۵ در انتشارات مایا به چاپ رسید.
دومین کتاب ایشان، مجموعه ترانهای با نام «پریزاد» است، که سال ۱۳۹۶ در انتشارات فصل پنجم چاپ شد و سومین کتابش نیز، مجموعه ترانهای با نام «یه ساعت جهانت رو تعطیل کن» است، که در سال ۱۳۹۹ در انتشارات فصل پنجم به چاپ رسید.
سومین مجموعه ترانهاش را تحت عنوان «نسخهی مجنون من» توسط انتشارات فصل پنجم منتشر شده است.
ایشان به تدریس اصول ترانه نویسی (مبتدی و تخصصی) و نقد ترانه نیز اهتمام دارد.
◇ نمونهی ترانه:
(۱)
یاد تو سوسو میزنه هر شب
توی شبای شعر این خونه
لبهای تو که هیچ، اسمت هم
میتونه لبهامو بسوزونه
یک بار نه، صد بار توو رویا
دور تنم دستاتو پیچک کن
اسمت اگه از قلمم افتاد
به آیههای شعر من شک کن
غیر از تو از هرچی بخوام حتی
یک بیت بنویسم، نمیتونم
انقد چکیدی رو تن شعرام
بوی غزل پیچیده توو خونهم
اینکه یه گوشه اشک میریزم
وحشیترین شکلِ یه فریاده
یعنی خودم خسته شدم اما
احساس من از پا نیفتاده
تبعید کن من رو به آغوشت
خستهم از آزادی اجباریم
حال منو ببینی، میفهمی
آشفته تر از موت هم داریم.
(۲)
اونی که رویاهاشو دزدیدی
چن وقته که رویا نمیبافه
جاتو گرفته توی این خونه
موسیقی آروم و نسکافه
باید بدونی از سرم افتاد
بوسیدن عکساتو و شبگردی
من از تو دل کندم درست عین
کاری که تو با قلب من کردی
دلتنگی من دیگه پیدا نیست
هر صبح از رو بالش خیسم
دیگه نمیرم توی اون کافه
تنها بشینم شعر بنویسم
دیگه نمیپیچه تو این خونه
هر شب صدای تلخ فریادم
ای کاش میدیدی که بعد از تو
من خم شدم اما نیفتادم
اینبار بازی رو نمیبازه
اونکه جوونیشو کنارت باخت
ای کاش میدیدی که نامردیت
از این زن تنها چه مردی ساخت.
(۳)
چیزی نبودم توو جهان تو
میرم تنم سهم خودم میشه
چیزی نبودی توو جهان من
میری و هیچ از هیچ کم میشه!
زخمی شدی توو جنگِ بیدشمن
با ضربههای فرضیِ کاری
از اتفاقی که نیفتاده
قد یه دفتر خاطره داری
تلقینِ تب کردی به آغوشت
اما تنِ این رابطه سرده!
تا کِی مسیری که نرفتی رو
پاهای تو، میتونه برگرده؟
بغضامو هر ثانیه میبلعم
لبریزم از حرفای ناگفته
من اتفاقیام که میدونی
هرگز توو آغوشت نمیافته
راه اومدم با تو، ولی کم کم
حس میکنم که وقت پروازه
یه عمره من توو خلوتم حبسم
با اینکه درهای قفس بازه.
(۴)
مثل من و صدتا رقیبی که
جادوی چشمای تو رو دیدن
بین همه پیراهنا جنگه
واسه توو آغوش تو خوابیدن
سر نوازش کردن موهات
عالم و آدم شرط میبندن
جز دست شونهات توی این بازی
دستای کل شهر بازندن
سر به هوا کردی یه دنیا رو
که سر به زیریهای من پیداست
چه بیکلاه مونده سرم وقتی
اینجا سر بوسیدنت دعواست
بین خودت هم با خودت جنگه
توو این هیاهو چیه ترفندت؟
گاهی تو زیباتری از خندت
گاهی جلو میافته لبخندت
بیچاره اون آیینه که هر صبح
با بهت، تصویرت رو میبینه
جدا چطور این حجم زیبایی
جا میشه توی قلب آئینه
شاعرترین شاعر منم وقتی
چشمم توو چشمای تو میافته
توو لحظههای خلق این چشما
قطعا خدا هم شعر میگفته.
(۵)
گریه کردم، اگر دلم خون بود
قهر کردم، اگر که رنجیدم
من همیشه خود خودم بودم
مصلحت هامو هم نمیدیدم!
من از اون آدمام که توو جنگ
بیحساب و کتاب و بینقشهن
از همونا که زود میرنجن
از همونا که زود میبخشن
از همونا که قلبشون دریاس
ولی گاهی زبونشون نیشه
من همیشه خود خودم بودم
نسل من داره منقرض میشه!
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
@parisa.saffarian69