لیلا طیبی (صحرا)

لیلا طیبی (صحرا)

اشعار و آثار لیلا طیبی
لیلا طیبی (صحرا)

لیلا طیبی (صحرا)

اشعار و آثار لیلا طیبی

ولی الله تیموری

ولی‌الله تیموری


استاد "ولی‌الله تیموری" شاعر، نویسنده و پژوهشگر لک زبان لرستانی، متخلص به "مبین بروجردی"، زاده‌ی نخستین روز سال ۱۳۵۲ خورشیدی، در شهرستان بروجرد است.
  
ایشان متاهل و دارای دو فرزند دختر، به نام‌های "طاهره" و "نگار"، است، که هر دو هنرمند، شاعر و نقاش هستند.
در سال ۱۳۸۱، سرودن شعر را به صورت جدی آغاز کرد و در همان سال مجموعه داستان‌های پندآموز را نوشت و مجوز چاپش را از وزارت ارشاد اسلامی گرفت، ولی به دلایلی شخصی چاپ نکرد.
شرکت در کنگره‌های مختلف کشوری و استانی و شهرستان و دریافت بیش از ۵۰ لوح تقدیر در زمینه‌ی شعر و پژوهش و خدمت، از جمله، کارمند نمونه‌ی میراث فرهنگی در سال ۱۳۹۱ و گرفتن لوح تقدیر از دست معاون ریس جمهور در سالن کنفرانس اسلامی، از جمله افتخارات ایشان است.
مستند «پدرم و تپه‌هایش»، پیرامون کار ایشان در اداره‌ی میراث فرهنگی و قسمت‌هایی از زندگی هنری ایشان، در سال ۱۳۹۳ ساخته شد و در شبکه‌های مستند و شبکه ۲ و شبکه تهران و دیگر شبکه‌های تلویزیون پخش گردید.



◇ نمونه‌ی شعر فارسی:

(۱)
زمانی با دلم رو راست بودی
همان طوری که دل می‌خواست بودی
نگاهت روی شعرم بال می‌ریخت
به روی واژه‌ها افعال می‌ریخت
به روی واژه‌ها لبخند می‌زد
دلم را با غزل پیوند می‌زد
غزل از باغ عشقم یاس می‌چید
گل زیباتر از احساس می‌چید
غزل با من خدایی حرف می‌زد
غزل کی از جدایی حرف می‌زد
غزل از واژه‌ها منصور می‌ساخت
به یاد کورشم منشور می‌ساخت
غزل بی‌تخت جمشیدم نمی‌کرد
دچار خواب و تردیدم نمی‌کرد
دلم حتی اگر بی‌تاب می‌شد
شبیه برکه‌ی مهتاب می‌شد
شکوفا می‌شدم باران تنم بود
نگاه آسمان پیراهنم بود
زمین را می‌گرفتم روی بالم
خزان هرگز نمی‌شد رنگ سالم


(۲)
آنانکه به من وصله‌ی ناجور زدند
یک روز همین حرف، به منصور زدند
ای عاشق دیوانه چه کردی که چنین
بر چهره‌ی زیبای تو هاشور زدند
احساس تو را درک نکردند چرا
بی‌آنکه بپرسند به شیپور زدند
لبخند به چشمان تو جاری شده بود
این سنگ زدن‌ها به چه منظور زدند
خورشید کجایی که شب از  راه رسید
خورشید ببین ماه تو را تور زدند.


(۳)
هوا را کرده‌ایخوشبو تو با عطر دل‌انگیزی
بجز گرمای آغوشت نمی‌خواهم دگر چیزی
به تصویرم بکش اما به سبکی خاص و رویایی
شبیه قاب زیبای هزاران رنگ پاییزی
تو با چشمان باران خورده‌ات هر شب غزل بانو
درون جام چشمانم نگاهی تازه می‌ریزی
اگر با واژه واژه از خیالم هم‌قدم باشی
اگر در گردن شعرم تو  دستت را بیاویزی
جهان را می‌کنی هم‌رنگ چشمان غزل خوانت
تو احساس مرا بانو چه زیبا بر می‌انگیزی.
  
 
(۴)
کسی موی نگارم را ندیده
نسیم چشم یارم را ندیده
در این عالم نگاه هیچ چشمی
گل روی بهارم را ندیده


(۵)
ای کاش تو گلبانگ اذانم باشی
لبخند قشنگی به لبانم باشی
آن روز مرا هیچ غمی دیگر نیست
صبحی که تو خورشید جهانم باشی


(۶)
وقتی که تو هستی همه جا همراهم
از فاصله ها حرف نزن با ماهم
ای عشق پیامی بده آرامم کن
ای عشق من آغوش تو را می‌خواهم


(۷)
تو با عشقت مرا در بند خود کن
دلم  را عاشق  لبخند خود کن
عزیزم شأن عشقت را نگهدار
رفاقت با کسی مانند خود کن


(۸)
خورشید، عجب خواب قشنگی دیده
در خانه‌ی من عطر زنی پیچیده
خورشیدِ دلم خواب تو تعبیر شده
یا عشق به کاشانه‌ی من تابیده


(۹)
کسی موی نگارم را ندیده
نسیم چشم یارم را ندیده
در این عالم نگاه هیچ چشمی
گل روی بهارم را ندیده


(۱۰)
جواب بی‌جواب واژه‌هایم
بیا یک شب به خواب واژه‌هایم
بزن بر تار دل چنگی دوباره
تویی آهنگ باب واژه‌هایم.

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد