تبسم رضازاده
خانم "تبسم رضازاده"، شاعر، ترانهسرا و کارشناس روانشناسی، اهل ارومیه، متخلص به "شدتی" است.
ایشان از مرداد ۱۳۹۶ به صورت جدی شعر و فعالیت ادبی خود را از سر گرفت، و در همهی زمینهها غزل، قطعه، مثنوی، سهگانی و چهارپاره و به زبان ترکی و فارسی با موضوعات عاشقانه، اجتماعی و آیینی طبعآزمایی کردند، ولی بیشتر غزل مینویسند و بیشتر با اشعار اجتماعی آیینی شناخته میشود.
◇ نمونه شعر ترکی:
(۱)
بس دیر بو قدر تلخی هجران؛ آقا جان گل
یالقیزدی بوگون مردم ایران؛ آقا جان گل
گوستر اوزون ای ماه؛ عیان ایله جمالین
نورون اولا هر یرده نمایان؛ آقا جان گل
عطرین بوروسون عالمی تا ای گل زهرا
بیر جمعه ظهور ائت سنه قربان؛ آقا جان گل
دردا که گلیب درده بوتون سنسیز اوره کلر
ای دردیمیزه چاره و درمان؛ آقا جان گل
ای یوسف زهرا! سنی تاری ائله تعجیل
دنیامیز اولوب کلبه ی احزان؛ آقا جان گل
از بس کی غنی زاده لرین دولتی آرتیپ
فقر اییلییپ هر اولکده عصیان؛ آقا جان گل
ظلمیله دولوب جمله جهان؛ گل ائله تدبیر
ورمیش ال اله دیویله شیطان آقا جان گل
تکفیری لر اسلامی ایدیب گور نجه تحریف!!
ای حجت و ای منطق قرآن؛ اقا جان گل
دنیانی قاتیپ بیر بیره سلمان سعودی
داعش تورَه دیب؛ زاده سفیان؛ آقا جان گل
لبنان و فلسطین و یمن شام و عراقی
کفر اهلی قویوب گور نجه ویران؛ آقا جان گل
هر بیر شهیدین قانینه بیتمیش نچه لاله
ای منتقم خون شهیدان؛ آقا جان گل
قویسان قدمین هریره آباد اولاجاقدیر
گویدن توکولن رحمت شایان! آقا جان گل
سن شمع فروزان جهان سان؛ گل نرگس!
ای آیت حق؛ سوره ی رحمان؛ آقا جان گل
یئرگوی سنی سسلیر آقاجان؛ هر گئجه گوندوز
تعجیل ائله ای منجی دوران؛ آقا جان گل
بیر لحظه تبسم له نظر ائت اولا بلکه
دنیا بو تبسمله گلستان؛ آقا جان گل.
(۲)
[حضرت دریا]
کربلا! آماده سن؟ دُردانه ی زهرا گلیر
نیزه لر باشیندا گون تک، سروِ سر بالا گلیر
جان وئریر جانانه، اما جان وئریرکن تشنه دیر
بو سوسوز صحرایه گؤردوم حضرت دریا گلیر
عرش اعلایه سالان لرزه، حسینین عزمی دیر
نینوا صحراسینه، سردار بی همتا گلیر
چک فراتین أۉستونه قاره عَلم، شرم اٸت گینن
چون حسینین یاوری، بیر تشنه لب سقا گلیر
یار و انصارین وئریب بیر بیر، طریق عشقده
ایندی میدان بلایه شاه دین، تنها گلیر
کربلا!، دشمن لره چاتدیر خبر تئزلیکله کی
غیظیله بۉ جنگه بیر شمشیر برق آسا گلیر
تاج دین، معنای حریت، کمال عشق دیر
عزت و آزاده لیک اوراقینه امضا گلیر
گرچه خم دیر قامت رعناسی اما گؤر نه جور
قتلگاه حیرته هر لحظه بی پروا گلیر
کُلِّ ارضٍ کربلا دیر، هر گون عاشورا گونو
عشقی ثابت ائتماغا ثابت قدم مولا گلیر
◇ نمونهی شعر فارسی:
(۱)
بر ظلمت دلسوختگان، ماه، حسیناست
خورشید فروزان سحرگاه، حسیناست
در دایرهی عشق، در آیینهی تاریخ
پر شورترین قصهی دلخواه حسین است
در کشتی عدلش کسی از موج نترسد
دریای پر از شوکتِ الله، حسین است
هرگز نرسد آفت شاهین به کبوتر
در دشت مصیبت زده تا شاه حسین است
لاحول ولا قوتِ… با حنجر خونین
آن سر به سر نیزه ی غم آه… حسین است
از آتش سوزان جهنم نهراسم
وقتی که در آن معرکه همراه حسین است
در بیرق او نیست نشانی ز جهالت
از سر درون دلم آگاه حسین است
داری به کجای میروی ای رهروِ تنها
در دایرهی هر دو جهان، راه، حسین است.
(۲)
«من از خزان به بهار؛ از عطش به آب رسیدم
من از سیاهترین شب به آفتاب رسیدم»
شبی که آینه از التهاب سینهی من سوخت
من از کرانهی چشمان تو به خواب رسیدم
همیشه در پی تو با تمام شوق دویدم
دریغ و درد؛ به تنهایی سراب رسیدم
چقدر چین و شکن در نگاه پنجره داری
که من برای تو بودن به پیچ و تاب رسیدم
ز بسکه در شبِ چشم تو راه را ندویدم
به انزوای غم اندود التهاب رسیدم
میان موج؛ تو را دیدهام که میرسی از راه
در این میانه به پوشالی حباب رسیدم
هزار پرسش ناگفته در نگاه و دلم هست
نمیرسی و دریغا به این جواب رسیدم
نمیرسی و دریغا در این حکایت کوتاه
«من از خزان به بهار از عطش به آب رسیدم»
----------
* تضمین از حسین منزوی
(۳)
پر از انگیزهی پروازم اما پر نمیخواهم
از این دنیای لامذهب به جز مادر نمیخواهم
نگاهم برکهی درد و خیالم ترکهای سرد است
من از مرداب حسرت غیر نیلوفر نمیخواهم
جهان در چشم خیسم جبههی اندوه و دلتنگیست
به جز یاد خوش مادر که همسنگر نمیخواهم
همیشه گردنآویز نگاهم عکس ماهش بود
به قرآن غیر تصویرش زر و زیور نمیخواهم
به چشمانم نماد هرچه خوبی و دلآراییست
به میدان مروت غیر او مظهر نمیخواهم
فراسوی افقهای خیالانگیز تنهایی
به جز او بر نگاهم یار غمپرور نمیخواهم
خداوندا تو میدانی در این بحبوحهی تقدیر
به غیر از اعتبارش چیزی از محشر نمیخواهم
اگر او هست ماه من بگو مهتاب برگردد
فقط او باشد و او در شبم اختر نمیخواهم.
(۴)
[تقدیم به غواصهایی که با دستهای بسته آسمانی شدند]
تو با دستای بسته دل به دریا
زدی و حالِ اروند و گرفتی
بجونت میخورم سوگند حتما
تو دستای خداوند و گرفتی
همه گفتن که با دستای بسته
صداتو توی دریا میبُریدن
فقط حرفاتو همرزمات شنیدن
همونایی که با تو میپریدن
چجوری میشه با دستای بسته
همه هفتآسمون و فتح کردش
کی گفته مثل تو خیلی زیادن
تو و نامردا که هیچ حتی تو و مَردِش!!!؟
تو واسه کشورت ساده گذشتی
تو از میز و مقام و پول و شهرت
خدا رو شکر که هرگز ندیدی
که مَردم موندن این روزا تو و حسرت
خدا رو شکر که هرگز ندیدی
که دزدیها یه اسم تازه دارن
شاید دستور از جایی رسیده
که اسم اختلاس و روش میذارن
خدا رو شکر با دستای بسته
دل دریا رو خون کردی و رفتی
خدا رو شکر که دستاتو نذرِ
خدای آسمون کردی و رفتی.
(۵)
تو برام زیباترینی
مثِ ماهی توی رویام
که همیشه موندگاری
مث شبنم روی برگام
تو نگات دریای رازه
تو صدات جنسِ بهاره
منو میکشونه سمتت
دلی که همتا نداره
آبیِ دریا رو، کلّ این دنیا رو
نمیخوامش بیتو
تو قرار دلمی، تو گل خوشگلمی
آخ چقد خوبی تو...
دل تو خونهی عشقه
باغِ لبخند و جنونه
تو که باشی، توی قلبم
دیگه غصّه نمیمونه
مث گل پاک و لطیفی
مث آیینه زلالی
مث شمدونی تو باغچه
پُرِ از عطرِ خیالی
مثِ یک شاپرکی که
میشینه رو شونهی عشق
میگیره از همه دنیا
همه جا نشونهی عشق
آبیِ دریا رو، کلّ این دنیا رو
نمیخوامش بیتو
تو قرار دلمی، تو گل خوشگلمی
آخ چقد خوبی تو.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
┄┅═✧❁