استاد زندهیاد "فریدون گیلانی"، نویسنده، شاعر، روزنامهنگار و مترجم ایرانی و عضو قدیمی کانون نویسندگان ایران بود. او زادهی ۱۷ دی ماه ۱۳۱۷ خورشیدی در قائمشهر (شاهی) بود.
او در دههی ۶۰ میدای به زندان افتاد و پس از آزادی از ایران مهاجرت کرد.
فریدون گیلانی چندین رمان ترجمه کرده است و ترجمهی دفتر شعری از «معین بسیسو»، از جمله آثار منتشر شدهی اوست.
همچنین از دفترهای شعر او میتوان به «پا در رکاب خویش»، «وسعت ساده»، «عطر لبخندهای تو»، «این هزارهی سوم» و «پلههای مهتاب» اشاره کرد.
کتابهای شیر قافلان کوه - سرزمین و لبخند - ناخدایی از آهنگی دیگر - آفتاب جنگل خیز - کلمات گمشده و... از دیگر آثار ایشان هستند.
او روز پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ پس از تحمل یک دوره بیماری در شهر هامبورگ آلمان درگذشت.
◇ ︎نمونهی شعر:
(۱)
گم کرده راهی مسیرش سمت من بود
ناخواسته در تیررس یک راهزن زن بود
در تیررسم با ناز و ادا کرد گره ابرو
آهسته و آرام زمین سپر و کمان من بود
بیدغدغه بیجنگ و نبردی دلم آرام
در دام دو تا چشم، دو شمشیر زن بود
خواستم از دامش بگریزم دلم اما
کهنه رکابی از نفس افتاده و بیجان بود
لرزید دلم مثل همان روزی که چشمم
افتاده در زندان بیگانه به هموطن بود
درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:
فکر کنم چاییتان افتاده از دهن بود.
(۲)
[آخرین همسفر]
من و تنهائیم کنار هم
با تمامی خستگیهامان
به غروب عبوس مینگریم
با سرود بزرگ باور خویش:
بودهها را به بادها دادم
ماندهها را به یادها دادم
یادها را به بادها دادم.
با گریز حباب باور خویش
در غروب عبوس میخوانم:
ای خدایان برفی خِودخواه
شرمگین هستم از ستایش خویش
رفتهام تا هر آن کجا که بتوان
گامهایم نمیرود زین پیش.
در عروج صداقت افلاک
جمله آغاز، ناتمامیها.
اینک افتادهام به درهء خاک
با تمام نارسائیها.
در یقین مطلق هیچ
باز تنهائی و من... آن سوتر
چشم دوزم به چشم همسفرم
آن که با من مناست و بیمن هیچ
بینمش مهر مهربانیها
یابمش باغ همزبانیها
گویمش زانک نیک میدانم
این که پایان، نارسائیهاست:
راستی هرچهئی، دروغ نئی؟.
(۳)
من از پنجرهای کوچک
دنیا را متر میکردم
تو نوشتی که پرندگان را
با زنجیر به زَمین بستهاند
من و تو
آسمان را
به زبان آزادی، شعر میکردیم
تو نوشتی شب
من نوشتم صُبح
که هم بندِ بیقرارم
از آفتاب، خبری بگیرد
تو دیوار شدی
ما دیوار شدیم
زیر آواری که تعریف ما...
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی